2- ناهار
در بخش دوم ، گويي با مناسبات قدرت سر و كار داريم. ميزي در يك رستوران كه يك طرف آن فردي موجه با كراوات و كت شلوار نشسته و مقابلش فردي با سر و رويي نسبتا آلوده كه نشانگر اختلاف طبقاتي او با ديگري است. ماجرا اما زماني آغاز ميشود كه گارسون رستوران بي توجه به هر دوي آنها ، از يك طرف به يك طرف ديگر ميرود و سفارش غذا از اين دو نميگيرد. دو فردي كه سر ميز نشسته اند ، رفته رفته به خوردن هر آنچه پيرامونشان وجود دارد مشغول ميشوند. از گل هاي درون گلدان كه روي ميز قرار دارد شروع شده و تا لباس ها و كفش ها و حتي ميز رستوران پيش ميرود. آنچه كه بين اين دو اتفاق مي افتد ، محو شدن تفاوت هاي رفتاري و ظاهري آنهاست كه حاصل گرسنگي است.
در بخش دوم ، گويي با مناسبات قدرت سر و كار داريم. ميزي در يك رستوران كه يك طرف آن فردي موجه با كراوات و كت شلوار نشسته و مقابلش فردي با سر و رويي نسبتا آلوده كه نشانگر اختلاف طبقاتي او با ديگري است. ماجرا اما زماني آغاز ميشود كه گارسون رستوران بي توجه به هر دوي آنها ، از يك طرف به يك طرف ديگر ميرود و سفارش غذا از اين دو نميگيرد. دو فردي كه سر ميز نشسته اند ، رفته رفته به خوردن هر آنچه پيرامونشان وجود دارد مشغول ميشوند. از گل هاي درون گلدان كه روي ميز قرار دارد شروع شده و تا لباس ها و كفش ها و حتي ميز رستوران پيش ميرود. آنچه كه بين اين دو اتفاق مي افتد ، محو شدن تفاوت هاي رفتاري و ظاهري آنهاست كه حاصل گرسنگي است. مردي كه بورژوا به نظر ميرسد ، حتي كفش هايش را با كارد و چنگال خورد ميكند و آهسته ميخورد اما نماينده پرولتاريا ، كفش هارا به طور كامل ميبلعد. اين تمايزهاي رفتاري زماني به صفر ميرسد كه هر دو لباس هايشان را خورده اند و مشخصا لخت مادرزاد اند. اما نگاه انتقادي/اجتماعي فيلمساز آنجا آشكار ميشود كه مرد بورژوا با همان كارد و چنگال آنتيكش ، حالا سراغ فرد فقير ميرود و خيال خوردن او را دارد. به طرز كنايه آميزي ، دو انسان كه حالا ديگر نه كراواتي برايشان مانده ، نه كت و نه شلواري ، به فكر خوردن يكديگر افتاده اند …
3- شام
در بخش نهايي ، نگرش اثر از رابطه بين انسان و جامعه فاصله گرفته و به رابطه شخصي انسان با خود ميپردازد. در بخش پاياني ، هر فرد در خانه خودش ، پشت ميز خودش نشسته و انواع خوراكي هاي مجلل روي ميز چيده شده است. نكته جالب توجه اين بخش ، پردازش شخصيت هاي فرد با توجه به استايل و لباسي است كه برايشان انتخاب شده و ارتباطي كه شخصيت ها با غذايي كه ميخورند دارند. مردي كه با كت شلوار و با ابهت و قدرت خاصي پشت ميز نشسته ، دست خود را ميخورد. زني كه به زيبايي هاي فردي خود اهميت فراواني ميدهد ، مشغول خوردن سينه هاي خود است ، ورزشكاري كه لباس دو بر تن دارد ، پاي خود را درون بشقاب دارد و از همه جالب تر ، مرد چاق افسرده اي كه سيگار ميشكد و لخت به تصوير كشيده ميشود ، آلت خود را براي شام انتخاب كرده است.
“غذا” محصول 1993 ، قطعا از شگفت انگيز ترين آثاري است كه در عرصه انيميشن هاي مفهومي ساخته شده. آينه اي تمام قد در مقابل تمامي انسان ها ، از نيازها و كمبودها و خوي غير انسانيشان. قالب گروتسك افراطي اي كه شوانكماير براي چنين اثري برگزيده ، شايد تنها قالبي است كه بتوان به كار گرفت تا تمام كثافت موجود در لايه هاي زيرينِ زندگي هاي مجلل را به تصوير كشيد. زرق و برق هايي كه روي انبوه سياهي ها خودنمايي ميكنند و شوانكمايري كه با كنار زدن زرق و برق ها ، همان سياهي ها را يادآوري ميكند…